پس از آنکه معاویه جمعى از یاران امیرمؤمنان(ع) همراه با حجربن عدى (hejr ibn adi) را به شهادت رساند، همان سال به سفر حج رفت. در مجلسى با امام حسین(ع) ملاقات نمود با غرورى خاص گفت: ...

«اى اباعبداللّه! آیا این خبر به تو رسید که ما با حجر و یاران او که شیعیان پدرت بودند چه کردیم؟

امام پرسید: چه کردید؟ معاویه گفت: پس از آنکه آنها را کشتیم، آنها را کفن کردیم، و بر جنازه ‏شان نماز میّت خواندیم.
حضرت فرمود: «اى معاویه! این گروه در روز رستاخیز با تو مخاصمه خواهند کرد. بخدا سوگند! اگر ما به یاران تو تسلّط مى‏یافتیم نه آنها را کفن مى‏کردیم و نه بر آنان نماز مى‏خواندیم.
اى معاویه! بمن خبر رسیده است که تو به پدر من ناسزا مى‏گویى و علیه او اقدام مى‏کنى و یا عیب ‌جوئى بنى هاشم را مورد تعرّض قرار مى ‏دهى، اى معاویه اگر چنین مى ‏کنى پس به نفس خویش بازنگر و آن را با حق و واقعیت ‏ها ارزیابى کن، اگر عیب ‏هاى بزرگ را در آن نیابى بى عیب هم نیستى، درست است که ما با تو دشمنى داریم. سپس از غیر کمان خود تیر رها مى‏کنى و به هدفى که دیگران برایت تعیین کرده ‏اند نشانه مى‏روى، تو از پایگاه نزدیک به دشمنى و عداوت ما برخاسته‏اى. سوگند بخدا! تو از مردى (عمر و عاص) اطاعت مى‏کنى که نه در اسلام سابقه‏اى دارد، و نه نفاق او تازگى خواهد داشت، و نه رأى تو را خواهد داشت، اى معاویه! نگاهى به خویشتن بیانداز و این منافق را رها کن.»